our days💎💕p5


پارت پنججج😜
ادرین💕
مامان اینام که رفتن پاساژ
اهههه حالا چیکار کنممم.
اصن چرا سوییچو بر میدارن بدون من میرن
بذار یکم فکر کنم..
فلش بک
مرینت/ادرینننن داریم میریم تولددد
ادرینا/ادرین بهشون نگو
من/نه خب باید بدونن. مامان داریم میریم تولد دوست ادرینا
امیلی/شما خیلی بیخود میکنین تولد یه دختر میرین. لوکا، ادرین، مایک و نینو نمیتونن برن
ادرین/دوستش کع دختر نیس
امیلی/چیییی پس همتون تنبیه میشین
پایان فلش بک
خب این که نمیتونه دلیلش باشه
فلش بک
من/ازینا نباید بخورین حرامه
لوکا/اینجا فرانسس😐
و ادرین همشونو ریخت تو گلدون
و زنگ زد به پلیس و گفت که اینجا یه مهمونی داریم😐
پایان فلش بک
خب اینم دلیلش نی
فلش بک
الیا/بهههه بههههه مرغ سوخاریییی سیب زمینییی
ادرین/ این چیه میخورینننن فست فوددد؟ پاشین بریم خونه نیمرو بزنیممم
پایان فلش بک
اینم که امکان نداره
فلش بک
ادرین/اینجا استخره مختلطههههه
بچه ها باهم/اینجا فرانسسسسسسسس
ادرین زنگ زد به پلیس و به خاطر اشغال تلفن پلیس گرفتنشون
پایان فلش بک
هه اینم که اصن ممکن نی
فلش بک
نینو/ادرین داریم میریممم
من/وایسااا جعبه ابزار و پتو مسافرتی و لاف دشکا و چمدونا و قاب عکسا و گیاهارو با پرده رو بردارم
مایک/بابا ادرین فردا صب برمیگردیم پرده میخوای چیکار
و بعد ادرین رف سمت ماشین و همونطور که وسایلارو چک میکرد داد زد/نهههههه گلم یکی از برگاش ریختهههه نمیتونیم بریممم
و هرجور شده حتی با افتادن فشارش کنسل کرد رفتنو
پایان فلش بک
این یکی شاید دلیلش باشه
اصن کجا رفتن
/الو ادرینا
/سلام برادرم
/صدا اهنگ برا چیه
/ضبط ماشینه
/اهان راستی شلغم سوییچو میخوای چرا شلوارمو پایین میکشییی ابروم رفتت
/شرمنده مجبور بودمم. کار ماعم سختی های خودشو داره
/حالا کجا میرین؟
/تو شهر دور میزنیم زود برمیگردیم
(دریننننگگگگگگگگگگگگ( زنگ در)) و
یه 7 8 متری پریدم هوا
اینم زنگه اخه
/ادری نا مممن زنگگ مییزننم
/حالا چیشد لکنت گرفتی
و قط کردم
برم ببینم کیه
درو وا کردم و وقتی چشمانم ریخت چندش جک را دیدند در را بستم
که باعث شد بازم زنگ بزنه
یکم بعد دیدم ول نمیکنه وا کردم
با لبخند اومد تو
چقد از این بشر بدم میاد چه رومخه چه پرروعهه
جک/مرینت کجاس
بزار یکم برم رو اعصابشش اهان قابل توجه شما عزیزان جک پسرعمه ی مرینته
و من تازگی ها فهمیدم از مرینت خوشش میاد
من/با دوست دخترم چیکار داری؟
قیافش مثل بز شد
جک/دددوسسستت دددختتتررر؟
من/ن پ دوس پسر
جک/باید از خودش بپرسم
من/الان نمیشه سوییچ ون هیوندا رو دادم بره دور دور با بچه هاا.
عمرا قرار نیس لو برمم
نههه شانسمونم که کرفسه
مری کلید انداخ پرید تو
با یه لبخند ضایع رفتم پیشش و گفتم/ بیا بریم عشقم
اون ضایع تر از من/هنن؟
بچه هام که اصن قیافشون رو ابرا بود تو قیافشون میشد یه میکسی از شیطنت، تعجب و بیشوری رو خوند
که منو کشید اوردرو مبل نشوند
جلوی جک و گفت/اینجا چه خبره
جک بلند شد و گفت/تو باید بگی. این چی میگع
به من که داشتم ملتمسانه بهش نگاه میکردم نگاه کرد و گفت/ب کدوم یکی ماجرارو میگه
چنان خوشحال شدم که تقریبا پریدم/این که دوس دخترمی دیگه
گفت/اهان اون فکر کردم چیشده
و بع رو به جک ادامه داد/بله من دوس دخترشم مشکلیه؟
جک یه نفس عمیق کشید و بعد چن ثانیه چشاش درخشید و گفت/
نه چه مشکلی خیلیم عالی
و شروع به صحبت با مرینت درباره هرچی بود و نبود کرد
☆_______________________________________☆
۱ ساعت بعد
مرینت🌙
ادرین از وقتی جک اینجاس تو اتاقشه جکم که ولکن نی
همینجوری داره زر میزنه یه بند
من /اوا تلفنم زنگ میخوره
جک/اره جون عمت
من/عمه من میشه مامان تو
جک/........
چجوری هل شد
گوشیو برداشتم و رفتم در گوشم مثلا دارم حرف میزنم
سلام عمه جین
.........
چیییی
.......
بیمارستان؟؟ ادرسسسس
وادرس دادم به جک حالا معلوم نیس از کدوم ناکجا ابادی سر دربیاره
و رفت
منم رفتم پیش ادرین
وقتی وارد شدم رو تختش بود
رفتم کنارش نشستم و گفتم/چت بود دری وری میگفتی(منم اننظار چیز دیگه ای داشتم😐💔)
فقط گفت/دیگه نمیخوام با اون حرف بزنی واضحه؟
وایسا استپ یه دیقه این بشر الان ادرین ترسوی خودمونه؟ چقد ترسناک شده
نگاهم به گوشه اتاق افتاد سوسک رو از زمین برداشتم و با حالت پوک انداختمش رو ادرین
هیچی دیگه همونطور که میدویید داد میزد /غلط کردم برش داررررر
رفتم برش داشتم اما دروغ چرا خوشم اومد
ادرین نشس و ماجرا رو تعریف کرد
منم تایید کردم و خب قرار شد جلوی جک مث عاشقا رفتار کنیم
گوشیم زنگ خورد
اااا، اینکه صوفیه بالاخره یادی از ما کرد
/سلاممم
/سلامم
/صوفی تو نمردییی؟ برات سنگ قبر خریدمم حیف پولمم
/کوفتت چن روز نبودم فقط
/حالا چیشد یادی از ما کردی
/فردا تولدمه میای؟
/اااااا صدات نمیاد دوباره بگیر
و پریدم از اتاق بیرون
ادرین اگه میشنید بدبختم میکرد
دوباره گوشیم زنگ خورد
ادرین اومد بیرونو منم گوشیو قط کردم
ادرین/اممم خب قول میدم دیگه گند نزنم میشه منم بیام
من/اره چرا که نه
و به صوفی گفتم میام و گفت تولد ساعت 8 و نیم شروع میشه
خب من لباسامو پوشیدمو وا ادرین کرواتشو نمیتونه ببنندهه
رفتم کمکش
الیا🌙💕
خدایا اینیکه من میبینم و بقیه هم میبینن یا برم عینکمو عووض کنم
چقد بهم میان
من🌙
بیاین بیخیال نقشه ها و فکر های شیطنت امیز الیا بشیم و سراغ مهمونی بریم
مرینت💕
تا اینجا کا اصن خوش نگذشت
اوایل خوب بود ولی کم کم همه منو به عنوان دوست دختر ادرین شناختن
الان من چیکار کنم ای ادرین چیکارت کنم مجبوری به جک اینو بگی؟؟
♡_______________________________♡
تمومه